این واژه خود دارای چم های ویژه ای است: نخست اینکه از دیدگاه دستوری ساخت از کارواژه ی (=مسدر) « تازیدن » است که روشن است که چم « تندرو، دونده و تازنده » را می دهد. برای نمونه، ساخت های ترکتازی، اسپ تازی، سگ تازی با نگرش به این چم ساخته شده اند. ساخت «ترکتازی» که چم تاختن به شیوه ی مونگولان را می دهد. «سگ تازی» یا «اسپ تازی» به چم سگی که خوب می دود و یا اسپی که خوب می تازد، نه اینکه سگی که از تازیستان (=اَربستان) آمده و یا اینکه اسپی که نژادش از سرزمین تازیان است.
اما گاهگاهی دیده شده که در زبان پارسی «اَرب (=عرب)» را هم «تازی» می گویند: در اینجا چم «تازی» یکسره از تاختن و دویدن و تازیدن سوا است. انگیزه آن است که در سرزمین تازیان (=اَربستان) تیره بزرگی از مردم می زیستند بنام «تیره تی (=طی) » و اینان از گروه «کهلان» بودند و نژادشان به بنوتی فرزند اَدَد فرزند زید فرزند یشحب فرزند اَریب فرزند رید فرزند کهلان می رسید و از بزرگترین و ریشه دارترین تیره تازیان بودند و شاید هم از یمن به نجد و حجاز رفتند و به «بنی اسدیان» پیوستند و سپس برآنان چیره شدند و در همه ی بخش کوهستانی آن سرزمین که در دوران ساسانیان زیر چیرگی ایرانیان بود، گسترده شدند. تازیان هر کس را که از این تیره بود «تایی (=طایی)» می گفتند همانند حاتم تایی. ایرانیان کسانی را که خود را تایی می نامیدند، «تازیک» گفتند و رفته رفته به «تازی» دگرگون شد و هر اَربی را «تازی» می گفتند.
تازیک چم دیگری هم دارد که درست وارونه چم بالا است و آن «تاژیک» یا «تاجیک» بود که به چم «جز ترک» و «ایرانی پاک» آمده است و به همه ایرانیان گفته می شد.